مکالمه انگلیسی در مورد توانایی ها و ضعف ها با مثال های کاربردی عنوان این مطلب از وبلاگ لینگومن است. در این مطلب به صورت کامل به مبحث توانایی ها و ضعف ها و عبارات و اصطلاحات رایج انگلیسی در مکالمه در این مورد خواهیم پرداخت. با ما همراه باشید.
مکالمه انگلیسی در مورد توانایی ها و ضعف ها
۱٫ be / stand head and shoulders above
یک سر و گردن بالاتر بودن
(be much better than other people or things)
A: What do you think of our new teacher?
B: Well, we’ve had about seven teachers so far but she’s really something else. She’s head and should above others.
A: I agree. She’d quite a teacher.
نظرت راجع به معلم جدیدمان چیست؟
خوب، تا حالا حدود هفت تا معلم داشته ایم ولی این یکی چیز دیگری است. یک سر و گردن بالاتر از بقیه است. موافقم. معلم درست و حسابی است.
۲٫ have what it takes
دارا بودن توانایی های لازم برای انجام کاری
(to have the necessary intelligence, ability or courage)
A: Do you think I can make a good businessman?
B: I’m sure you can. You’re bright, active and outgoing. You have what it takes to be a businessman.
به نظر تو من می توانم بازرگان خوبی بشوم؟ اطمینان دارم که می توانی. تو باهوش، فعال و اجتماعی هستی. تو همه صفات لازم را برای بازرگان شدن داری.
۳٫ have a good head on one’s shoulders
منطقی و باهوش بودن، معقول بودن، عقل سلیم داشتن
(to have common sense, to be sensible and intelligent)
A: John recommended me to go to college and do a computer course but I’m in two minds about it. What do you think I should do?
B: If I were you, I’d take his advice. He has a good head on his shoulders.
جان به من توصیه کرد که وارد کالج شوم. و یک دوره کامپیوتر را بگذرانم اما در این مورد دو دلم. به نظر تو چکار باید بکنم؟ اگر به جای تو بودم، راهنمایی او را قبول می کردم. او شخص منطقی و باهوشی است.
۴٫ stand on one’s own two feet (to be independent)
A: I love Alice but my parents don’t approve of her. They’re opposed to our marriage.
B: Well, if I were you, I’d marry her and become independent. You’re old enough to stand on your own two feet.
من آلیس را دوست دارم ولی پدر و مادرم او را تایید نمی کنند. آنها با ازدواج ما مخالفند. خوب، اگر جای تو بودم، با او ازدواج می کردم و مستقل می شدم. تو آنقدر بزرگ شده ای که بتوانی روی پای خودت بایستی.
۵٫ be cut out for sth/to be sth
برای کاری ساخته شدن (be suited for sth)
A: How are you getting along in your new job? Are you doing well?
B: Not really. I have difficulty teaching grammar and I can’t answer my students questions. I think I’m not cut out for teaching. A: But you always said you were cut out to be teacher.
B: Yes. I did, but now I doubt it.
با کار جدیدت چطوری؟ خوب پیش می روی؟ راستش نه. در تدریس گرامر اشکال دارم و نمی توانم سوالات شاگردانم را پاسخ دهم. فکر می کنم من برای تدریس ساخته نشده ام. ولی همیشه میگفتی که برای معلم بودن ساخته شده ای. بله ولی حالا در این مورد شک دارم.
۶٫ have a good command of something
تسلط داشتن، احاطه داشتن (to know sth well)
A: Do you think Bob can make a good tour guide?
B: I’m sure he can. He has a good command of English and French, he has a lot of travel experience and he’s good with people.
فکر می کنی باب می تواند راهنمای توریست خوبی باشد؟ مطمئنم که می تواند. به زبان های انگلیسی و فرانسه تسلط دارد، تجربه سفر فراوان دارد و رفتارش با مردم خوب است.
۷٫ have an ace up one’s sleeve
برگ برنده را در دست داشتن (have a secret advantage)
A: How are you going to persuade the boss to give us a psy raise?
B: Don’t worry about it. I have some good news for him about the new contract.
A: You’re great. You always have an ace up your sleeve.
چطور می خواهی رئیس را راضی کنی که به ما اضافه حقوق بدهد؟
نگران نباش. برایش خبرهای خوبی درباره قرارداد جدید دارم.
حرف نداری. تو همیشه برگ برنده را در دست داری.
۸٫ be well off
پولدار بودن، مایه دار بودن (wealthy, with sufficient money)
A: Have you heard? Jane and David are buying a beach house.
B: No wonder. They’re well off. They can afford to buy anything.
شنیدی؟ جین و دیوید دارند ویلای کنار دریا می خرند. تعجبی ندارد. آنها پولدارند. استطاعت خریدن هر چیزی را دارند.
۹٫ be one in a million
لنگه نداشتن – بی نظیر بودن (be unique)
A: What’s your new coworker like?
B: Oh, he’s unique. He’s good tempered, very helpful, and he has a good sense of humor. He’s one in a million.
همکار جدیدت چطور است؟ بی نظیر است. خوش اخلاق است، به همه کمک می کند و شوخ طبع است. لنگه ندارد.
۱۰٫ be the salt of the earth
آدم نازنینی بودن (very good, honest, kind person)
A: Are you happily married?
B: Yes, I am. Thanks to my husband. He’s the salt of the earth.
از ازدواجت راضی هستی؟ اره هستم. به خاطر شوهرم. مرد نازنینی است.
۱۱٫ the life of the party
.مجلس گرم کن، آدم بامزه و شوخی که مهمانی را گرم می کند (a lively person who makes a party fun and exciting)
A: How was the party last night?
B: Oh, it was fantastic. We really had a lot of fun, and it was all because of Jack. He was the life of the party.
مهمانی دیشب چطور بود؟
عالی بود. واقعا خوش گذشت و همه اش بخاطر جک بود. او مجلس گرم کن مهمانی بود.
۱۲٫ be in the best of health
در سلامت کامل بودن، در اوج سلامتی بودن (to be very healthy)
A: I’m overweight and I get out of breath quickly. What do you think I should do?
B: Well, if you want to be in the best of health, you must go on a low fat diet and get enough exercise.
من اضافه وزن دارم و زود به نفس نفس می افتم. به نظرت چکار کنم؟
خوب اگر می خواهی در سلامت کامل باشی، باید رژیم غذایی کم چرب بگیری و به اندازه کافی ورزش کنی.
۱۳٫ be in good / great / perfect / poor / terrible … shape
در وضعیت خوب – خوش هیکل و قوی – سالم و محکم (in good / perfect … condition)
A: I go to the gym and work out 3 days a week.
B: It really shows. You’re in great shape.
من هفته ای سه روز در باشگاه بدنسازی می کنم. کاملا معلوم است. هیکلت عالی است.
۱۴٫ be alive and kicking
سالم و سرحال (still living, healthy and active)
A: I heard your father had an operation. How is he now?
B: Thank God he’s alive and kicking.
شنیدم پدرت عمل داشت. حالا حالش چطور است؟ خداروشکر سالم و سرحال است.
۱۵٫ be safe and sound
صحیح و سالم (be safe and healthy)
A: Your car’s a wreck. What happened?
B: I had a terrible accident but I wasn’t hurt.
A: Oh. I’m really glad to see you safe and sound.
ماشینت داغون شده. چه اتفاقی افتاد؟ تصادف خیلی بدی کردم ولی خودم صدمه ای ندیدم. واقعا خوشحالم که تو را صحیح و سالم می بینم.
۱۶٫ be thick – skinned
پوست کلفت بودن – حساس و زود رنج نبودن (not easily upset or hurt, insensitive)
A: Everybody says you get along well with people.
B: Yes, I think so. I don’t get upset easily when people are rude to me. I can say I’m pretty thick – skinned.
همه می گویند تو با مردم خوب تا می کنی. به گمانم همینطور است. وقتی مردم بی ادبی می کنند، زود دلخور نمی شوم. می توانم بگویم حسابی پوست کلفتم.
۱۷٫ be nobody’s fool
عاقل – دانا (a sensible or wise person who cannot be easily deceived.) شخص معقول و دانا که به آسانی فریب نمی خورد.
A: Joe doesn’t look very bright to me.
B: Yes, he looks as if he’s not very bright but he’s nobody’d fool.
جو چندان باهوش به نظرم نمی رسد. بله، ظاهرا خیلی باهوش به نظر نمی رسد ولی آدم عاقل و دانایی است.
۱۸٫ have a clear / clean conscience
وجدان راحت داشتن – عذاب وجدان نداشتن (to be free of guilt about sb/sth)
A: People talk a lot behind your back. They say Alice got fired because of you.
B: It’s not at all true. She was fired because she couldn’t do her job properly. I have a clear conscience about her.
مردم خیلی پشت سرت حرف می زنند. می گویند آلیس به خاطر تو اخراج شد. ابدا اینطور نیست. او اخراج شد چون نمی توانست کارش را درست انجام دهد. در مورد او وجدان من راحت است.
۱۹٫ have the right to do sth
حق (انجام کاری را) داشتن
A: You’ve been reading my letters again, Mom. What gives you the right to do so?
B: Well, I’m your mother and I believe I have the right to read your letters once in a while.
مادر باز هم نامه های مرا خوانده ای. به چه حقی این کار را می کنی؟ خوب من مادرت هستم و معتقدم این حق را دارم که گهگاهی نامه هایت را بخوانم.
۲۰٫ take after sb
شبیه کسی بودن – به کسی رفتن (resemble sb, esp. one’s mother or father in appearance or character)
به پدر یا مادر خود رفتن، از نظر قیافه و ظاهر و یا شخصیت
A: Did you get a chance to talk to my daughter?
B: Yes, I did. I didn’t recognize her at first because she doesn’t take after you at all.
فرصت کردی با دخترم حرف بزنی؟ بله، اول او را نشناختم. چون که اصلا به شما نرفته است.
ضعف های آدم ها (People’s weaknesses)
۱٫ have a finger in every pie
نخود هر آش بودن (be involved in everything)
A: Are you going to ask Barbara for help?
B: No, I’m not. She’s very helpful but she’s a busybody. She has a finger in every pie.
قصد داری از باربارا کمک بخواهی؟ نه. او به همه کمک می کند ولی فضول است. او نخود هر آش است.
۲٫ be full of hot air
چرند گفتن – چرت و پرت گفتن (full of nonesense, talking none-sense)
A: Alice keeps talking behind your back.
B: Pay no attention. She’s full of hot air.
آلیس تمام مدت پشت سرت حرف می زند. اهمیت نده. زیاد چرت و پرت می گوید.
۳٫ can’t take a joke
تحمل یا جنبه شوخی نداشتن
A: I was only joking about Sue’s dress but she was badly hurt.
B: Don’t worry. The trouble with Sue is she can’t take a joke.
من فقط داشتم راجع به لباس سو شوخی می کردم، اما خیلی به او برخورد. نگران نباش. مشکل سو این است که جنبه شوخی ندارد.
۴٫ can’t see beyond the end of one’s nose
جلوتر از نوک بینی خود را ندیدن (not to be farsighted, to be self – centered)
آینده نگر نبودن – خود محور بودن
A: I don’t approve of Mary. she lives from day to day.
B: You said it! She never plans ahead because she can’t see beyond the end of her nose.
من مری را قبول ندارم. او از امروز به فردا زندگی می کند. آی گفتی! او هیچ وقت برنامه ریزی نمی کند چون که جلوتر از بینی خود را نمی بیند.
۵٫ a babe in the woods
آدم خام – کسی که دهانش بوی شیر می دهد (a innocent person, an inexperienced)
آدم هالو و ساده – آدم خام و بی تجربه
A: Do you think Joe Williams can run the company?
B: I doubt it. He might be a good engineer but he’s a babe in the woods as a manager.
فکر می کنی جو ویلیامز بتواند شرکت را اداره کند؟ شک دارم. او شاید مهندس خوبی باشد ولی به عنوان مدیر یک شرکت آدم خام و بی تجربه ای است.
۶٫ a hard nut to crack
آدم سر سخت (a difficult person or thing to deal with, a person who is difficult to persuade or influence) (کنایه از کسی که قانع کردن یا تحت تاثیر قرار دادن او دشوار است.)
A: I’m trying to persuade George to stop smoking. It’s really ruining his health.
B: You’re wasting your time. He’s a hard nut to crack.
دارم سعی می کنم جرج را قانع کنم که سیگار را ترک کند. سیگار دارد سلامتی اش را از بین می برد. داری وقتت را تلف می کنی. او آدم سرسختی است.
۷٫ live in a fool’s paradise
الکی خوش بودن – به چیز واهی دل خوش کردن (feeling happy not knowing that your happiness is a false idea)
A: I’m planning to quit my job and start my own business.
B: How did you get this idea into your head. You have neither the money nor the expertise. You must stop living in a fool’s paradise and get real.
قصد دارم کارها را رها کنم و برای خودم کار کنم. این فکر از کجا به سرت افتاده؟ تو نه پولش را داری و نه تخصص اش را. تو باید دست از الکی خوش بودن برداری و با واقعیت روبرو شوی.
۸٫ be wet behind the ears
خام بودن – جوان و بی تجربه بودن
(to be young and inexperienced) A: Bob is going to start his own business.
B: I’m sure he’ll go broke in a month. He’s still wet behind the ears.
باب قصد دارد کار خودش را شروع کند. مطمئنم طی یک ماه ورشکست خواهد شد. او هنوز خام و بی تجربه است.
۹٫ have too many irons in the fire
داشتن یک سر و هزار سودا (to be doing too many things at the same time)
کنایه از حالتی است که شخصی می خواهد چندین کار یا امر مهم را باهم انجام دهد
A: Do you think Tom will graduate this semester?
B: I don’t think so. He’s studying and he’s working in two places at the same time. He has too many irons in the fire.
فکر می کنی تام این ترم فارغ التحصیل خواهد شد؟
گمان نمی کنم. او هم درس می خواند و هم همزمان در دو جا کار میکند. یک سر دارد و هزار سودا.
۱۰٫ penny wise and pound foolish
صرفه جو یا دقیق در چیزهای کوچک ولی بی دقت و ولخرج در چیزهای بزرگ (It is foolish to lose a lot of money to save a little money) (کنایه از کسی که پول اندکی را صرفه جویی می کند ولی در مقابل پول فراوانی را از دست می دهد و یا کسی که منفعت ناچیزی را بدست می آورد و در ازا آن ضرر هنگفتی را متحمل می شود.)
A: I’m saving every penny I can and I’m economizing on food and clothes.
B: But you’re living in a very expensive apartment. You’re being penny wise and pound foolish.
من هر یک پنی را که بتوانم پس انداز می کنم و در مورد غذا و لباس نیز صرفه جویی می کنم.
اما تو داری در یک آپارتمان بسیار گران زندگی می کنی. تو پول اندکی صرفه جویی می کنی و در مقابل پول هنگفتی را خرج می کنی.
۱۱٫ be tied up to one’s mother’s / wife’s … apron strings
زیر نفوذ و کنترل مادر / همسر … بودن
(be too much under the influence and control of …) A: Does your mother – in – law interfere in your private life?
B: She does, but I don’t really mind it. What really bothers me is that my husband is tied up to his mother’s apron strings.
مادر شوهرت در زندگی خصوصی تو دخالت می کند؟ بله، ولی خیلی برایم مهم نیست. آنچه که واقعا مرا زجر می دهد آن است که شوهرم سخت زیر نفوذ مادرش است.
۱۲٫ be the black sheep of the family
عضو خلاف / بدنام / بد خانواده بودن (to be the worst member of the family)
A: Jason is very different from his father.
B: Yes, he’s rude and violent and he’s often in trouble with the police. He’s the black sheep of the family.
جیسون خیلی با پدرش فرق دارد. بله، او بی ادب و خشن است و همیشه با پلیس سر و کار دارد. او عضو خلاف خانواده است.
۱۳٫ not have a leg to stand on
نداشتن دلیل برای عقاید خود – نداشتن توجیه برای اعمال خود
(to have nothing to support one’s opinion or justify one’s actions)
A: I’m awfully sorry. I wrecked your car in an accident but let me explain.
B: What do you want to explain? You took my car without my permission and wrecked it in an accident. You sure don’t have a leg to stand on.
بی نهایت متاسفم. اتومبیلت را در تصادف داغون کردم اما اجازه بده توضیح بدهم.
چه توضیحی داری بدهی؟ اتومبیلم را بدون اجازه من بردی و در تصادف داغونش کردی. برای کارت هیچ توجیهی نداری.
۱۴٫ be / feel under the weather
حال ندار بودن، مریض بودن (be ill)
A: You don’t look well. What’s the matter?
B: My head’s aching and I feel a little under the weather.
سر حال به نظر نمی رسی. چه شده؟ سرم درد می کند و حالم خوب نیست.
امیدواریم با مطالعه این مطلب از وبلاگ لینگومن به مبحث مکالمه انگلیسی در مورد توانایی ها و ضعف ها مسلط شده باشید.
- ✔در شش جلد سطح بندی شده (از مبتدی تا پیشرفته)
- ✔به همراه سی دی های صوتی تلفظ لغات
- ✔حاوی تمامی لغات مورد نیاز در مکالمه زبان انگلیسی
- ✔دارای تست های مختلف در هر درس
- ✔به راحتی قابل استفاده بر روی گوشی و لپ تاپ و حین سفر