مکالمه عربی در سفر زیارتی؛ اصطلاحات و جملات کاربردی + فیلم آموزشی عنوان این مطلب از وبلاگ لینگومن است. در سفر به کشورهای عربی ممکن است در مکالمات خود به آن ها نیاز پیدا کنید.
مکالمه به زبان عربی در کشورهایی که به این زبان تکلم می کنند برای زائران و کسانی که برای بازدید به کشورهای عربی سفر می کنند امری حیاتی است. چرا که آنها با تکلم به زبان عربی می توانند بسیاری از نیازهای روزمره خود اعم از سوار شدن به تاکسی و گفتن مسیر، پرسیدن مسیر از اشخاص دیگر، خرید کردن از فروشگاهها، درخواست کمک و راهنمایی و … . این جملات کاربردی عربی را در ادامه با هم می خوانیم. همچنین برای مطالعه بیشتر اصطلاحات عربی می توانید به مطلب 1000 ضرب المثل عربی با معنی، ترجمه و مترادف فارسی مراجعه نمایید.
مکالمه عربی در سفر زیارتی؛ اصطلاحات و جملات کاربردی
— می توانی کمکم کنی؟
– فصیح: هل تستطیع مساعدتی؟
– عامیانه: تگدر تساعدنی؟
— آیا امکانش هست؟
– فصیح: هل من الممکن(هل یمکن) ؟
– عامیانه: ایصیر؟
— چیز دیگری نیاز دارید؟؟
– فصیح: هل تحتاج شیئا اخر؟؟
– عامیانه: تحتاج شیء ثانی(بعد)؟
— سیم کارت دارى؟
– فصیح: هل لدیک شریحه؟
– عامیانه: عندک خط؟
— یک هتل نزدیک حرم می خواهم.
– فصیح: ارید فندق قریب من الحرم.
– عامیانه: ارید فندق قریب للحرم (قریب عل الحرم)
— آیا نزدیک هتل بازاری هست؟
– فصیح: هل یوجد سوق قریب من الفندق؟
– عامیانه: اکو سوگ قریب عل فندق (علفندق) ؟
— چه زمان باید اتاق را تخلیه کنم؟
– فصیح: متی یجب ان اخلی الغرفه؟
– عامیانه: شوکت لازم افرغ الغرفه؟
— لطفا صورت حسابم را اماده کنید.
– فصیح: رجاءا جهز لی قائمه الحساب.
– عامیانه: حظرلی قائمه الحساب.
— لطفا مدارکم را بدهید.
– فصیح: اعطنی وثاقی من فضلک.
– عامیانه: اطینی مستمسکاتی رجاءا.
— آیا پول ایرانی قبول می کنید؟
– فصیح: هل تأخذ النقود الایرانیه؟
– عامیانه: تاخذ فلوس ایرانیه؟
— کجا می توانم تلفن بزنم؟
– فصیح: من این استطیع ان اتصل هاتفیا؟
– عامیانه: منین اگدر اخابر؟
— آسانسور کجاست؟
– فصیح: این المصعد؟
– عامیانه: وین المصعد؟
— لطفا این فرم را پر کنید.
– فصیح: رجاءا املأ هذه الاستماره.
– عامیانه: املی های الاستماره رجاءا.
— سلام . اسمت چیست؟
– السلام علیکم
– فصیح: ما اسمک؟
– عامیانه: شسمک؟
— اهل کجا هستی؟
– فصیح: من این انت؟
– عامیانه: انته من وین؟
— ممنون، پیاده به زیارت امام حسین میرم، آیا میدانی مسیر پیاده روی از کجاست؟ (از جملات کاربردی برای پیاده روی اربعین)
فصیح: شکرا، اذهب الى زیاره الامام الحسین (ع)، هل تعلم طریق السیر على الاقدام. من این؟
عامیانه: شکرا، اروح لزیاره الامام الحسین (ع)، تعرف منین طریق المشایه؟
— مسیر از اینجاست.
– فصیح: الطریق من هنا.
– عامیانه: منا الطریق.
— باعث خوشوقتی بود، خداحافظ.
– عامیانه و فصیح: تشرفنا، مع السلامه.
— میخوام به حمام بروم.
– فصیح: ارید ان اذهب الی الحمام.
– عامیانه: ارید اروح للحمام.
— به پتو احتیاج دارم.
– فصیح: احتاج الی بطانیه.
– عامیانه: ارید بطانیه.
— بیا به ما کمک کن.
– فصیح و عامیانه: تعال ساعدنا.
— کیفم گم شده است، آیا مرکزی نزدیک برای گم شده ها وجود دارد؟
فصیح: حقیبتی فقدت، هل یوجد مرکز قریب للمفقودات؟
عامیانه: جنطتی ضاعت، اکو مرکز مفقودات قریب؟
— ماشین براى کاظمین هست؟
– فصیح:هل توجد سیاره الى الکاظمیه؟
– عامیانه: اکو سیاره للکاظمیه؟
— می خواهم به زیارت حضرت امام کاظم وامام جواد(علیهم السلام) بروم.
– فصیح: ارید ان اذهب الى زیاره الامام الکاظم والامام الجواد (علیهم السلام).
– عامیانه: ارید اروح لزیاره الامام الکاظم والامام الجواد (علیهم السلام).
— کرایه ماشین از کربلا تا کاظمین چنده؟
– فصیح: کم الاجره من کربلاء الى الکاظمیه؟
– عامیانه: شگد الکروه من کربلا للکاظمیه؟
— خبرى از او ندارى؟
– فصیح: هل لدیک خبر عنه ؟
– عامیانه: عندک خبر عنه؟
— نه، ببخشید
– فصیح :کلا، عفوا.
– عامیانه: لا ، العفو.
— به او بگو به من زنگ بزند.
– فصیح: قل له ان یتصل.
– عامیانه: گله یتصل بیه.
— خداحافظ
– فصیح و عامیانه: فی امان الله.
— میخواهم به زیارت بروم وبرمی گردم.
– فصیح: ارید ان اذهب الی الزیاره واعود.
– عامیانه: ارید اروح للزیاره وارجع.
— میخواهم شام بخورم
– فصیح: ارید ان اتناول طعام العشاء.
– عامیانه: ارید اتعشه.
— میخواهم استراحت کنم
– فصیح: ارید ان استریح.
– عامیانه: ارید استراح.
— میخواهم بشینم
– فصیح: ارید ان اجلس.
– عامیانه: ارید اگعد.
اصطلاحات کاربردی مکالمه عربی در سفر زیارتی
چند تا از اصطلاحات پرکاربرد مکالمه عربی در سفر زیارتی كه برای زائران كاربرد زيادی خواهد داشت و شما نيز براي بهيود يادگيري اين زبان از اين اصطلاحات پرکاربرد عربی استفاده نمائيد. در این پست نمونه ای از اصطلاحاتی که برای زائران کربلا استفاده می شود آورده شده است اصطلاحات به زبان فارسی و ترجمه به عربی و طریقه ادای اصطلاح به عربی آمده است.
فارسى | عربى فصيح | لهجه عراقى |
روبه راهی؟ / دماغت چاق است؟ | هلْ أنتَ على ما يُرامُ؟ | زَينْ؟ |
روبه راه نيستم ؛ اوضاع بر وِفقِ مراد نيست | لَستُ على ما يُرامُ. | مُو زَينْ! لا واللهْ مو كِلَّشْ! |
صبح بخير (ج) عاقبت بخير | صباحُ الخَيرِ صباحُ النورِ | صباحِ الخَيـر صباحِ النورْ |
شب بخير (ج) شب بخير ( در طول شب) | مساءُ الخَيرِ مساءُ النورِ | مساءِ الخَيـر مساءِ النورْ |
شب بخير (ج) شب بخير (هنگام خوابيدن) | تُصبِحُ على خيرٍ / وأنتَِ من أهلِهِ | تِصبَحْ عَلَه خَيـرْ وِنْتَه من أهلَهْ |
نوشِ جان | هَنيئاً مَريئاً. | هَنيئاً / بالعافْيَه / عَوافي |
آفرين ؛ بارك الله. | بارَكَ اللهُ فيكَ ؛ أحسنْتَ | بارَكَ اللهْ بِيكْ ؛ أحسَنْتْ |
بسيار خوب ؛ عالی است. | حَسَناً ؛ طَيِّبٌ ؛ جَيِّدٌ | زَينْ ؛ كِلِّشْ زَينْ / جَيِّدْ |
بفرماييد. | تَفَضَّلْ ! | إتْفَضَّلْ ! |
به رویِ چشم | على عَيني ؛ على الرَّأْسِ والعينِ | عَلَه عَيني ؛ عَلَه راسِي وْ عيني |
خسته نباشيد (ج) سلامت باشيد | ساعَدَكَ الله (ج) سَلَّمَكَ اللهُ | اللهِ يْساعْدَكْ (ج) اللهِ يْساعْدَكْ |
بسيار متشکرم. | شُكراً جَزيلاً. | شُكراً جَزيلاً ؛ مَمْنونْ. |
تشکّر لازم نيست ؛ وظيفه ام است | لا شُكرَ على واجبٍ. | إلْعَفُو ؛ واجِبْ / بِالخِدْمَه / حَلَّتِ البَرَكَه / أهْلاً وَسَهْلاً |
مبارک است ؛ مبارک باشد | مَبروكٌ، مَبروكٌ. | مَبروكْ / عَلْخَيـرْ / عَلْبَرَكَه |
سالِ نو مبارک. | كُلَّ عامٍ وأنتُم بخيرٍ. | كُلْ عامْ وِنْتُو بْخَيـرْ. |
اشکالی ندارد. | لا بَأْسَ. | مَيْخالِفْ / ماكو مُشْكِلَه. |
ببخشيد. | عَفْواً | عَفْواً / إلعَفُو |
هر طوری دوست داری / هر جوری می خواهی. | كما تُحِبُّ ؛ كما تشاءُ | مِثِلْ ما تْريدْ / مِثِلْ ماتْحِبّ |
خوش آمديد. | أهلاً وسهلاً | أهلاً وسهلاً |
در خدمتتان هستم. | أنا في خدمتِكم | آنَا ابْخِدْمَتْكُم / إبْخِدْمَتْكم |
موفّق باشيد. | وَفَّقَكَ اللهُ | الله ايْوَْفقَك / موَفَّقِينْ |
متشکرم خواهش می کنم . | شُكراً عفواً | شكراً إلعَفو |
چشمم روشن شد. | قَرَّتْ عيني | قَرَّتِ العِيون / گَرَّتْ عيني |
برايت آرزویِ موفقيت می کنم . | أرجو لكَ التوفيقَ | أتْمنّالَكِ التوفيق |
برايت آرزویِ تندرستی و سلامتی می کنم. | أتمنّى لكَ الصِّحَّةَ والسَّلامةَ | أتْمَنّالكِ الصِحَّه وِالسلامَه |
به عنوانِ مثال | على سبيلِ المثالِ | مثلاً / على سبيلِ المثال |
به ياریِ خدا / اگر خدا بخواهد. | بعَوْنِ اللهِ تعالى ؛ إنْ شاءَ اللهُ تعالى | إنْ شاالله / بعونِ الله تعالى |
به اميد ديدار | الى اللقاءِ | مَعَ السلامه / ألله اوْياك |
خدا نگهدار | في أمانِ اللهِ | في أمانِ الله |
به سلامت | معَ السَّلامةِ | مع السلامه |
عمرت دراز باد / خداوند نگهدارِ تو باد | طالَ عمرُكَ / حَفظَكَ الله | طالْ عمرك / الله ايْحِفْظك |
خدایِ نکرده / زبانم لال. | لا سَمحَ الله | لا سَمحَ الله / الله لا يْگولهه |
جایِ نگرانی نيست. | لا داعيَ لِلقَلق | ماكو داعي للقلق |
دستت درد نكند | عاشت يداك / سَلِمَتْ يداك | عاشتْ ايدَك / تِسلَم ايدك |
حداقل دما در این شهر ۱۵ و حداکثر ۴۵ درجه سانتیگراد است:
فی هَذِه المَدینَهِ دَرَجَهُ الحَرارَهِ الصُّغرَی هِیَ خَمسَ عَشرَهَ درَجَهً مِئَوِیَّهً وَ العُظمَی خَمسَهٌ وَ أَربَعُونَ دَرَجَهً.
اسم من.. است: إسمی…/ إسمِی سَعیدٌ./ إسمی فاطِمَهُ.
اطمینان ندارم، مطمئن نیستم: لَستُ مُتَأَکِّداً (لِلمُذَکَّر) / لَستُ مُتَأَکِّدَهً. (لِلمُؤَنَّث)
آفرین برتو! خدا به شما برکت دهد: بارَکَ اللهُ فیکَ. (لِلمُذَکَّر) بارَکَ اللهُ فِیکِ.(لِلمُؤَنَّث)
بارَکَ اللهُ فِیکُم (لِلمُخاطَبِینَ) / بارَکَ اللهُ فِیکُنَّ. (لِلمُخاطَبات)
افسوس، حیف: یا لَلْخَسارَه.
اگر به دیدن من بیایید خوشحال خواهم شد. سَوفَ أَکُونُ مَسرُوراً إذا جِئتَ لِزیارَتِی (لِلمُذَکَّر) / سَوفَ أَکُونُ مَسرُورهً إذا جِئتَ لِزیارَتِی. (لِلمُؤَنَّث)
البته: طَبْعاً، بِالطَّبْعِ
اوقات خوشی را برایت آرزو می کنم: أتَمَنَّی لَکَ وَقتاً طَیِّباً. (لِلمُذَکَّر)
أتَمَنَّی لَکِ وَقتاً طَیِّباً. (لِلمُؤَنَّث)
أتَمَنَّی لَکُم وَقتاً طَیِّباً. (لِلمُخاطَبِینَ) / أتَمَنَّی لَکُنَّ وَقتاً طَیِّباً. (لِلمُخاطَبات)
أتَمَنَّی لَهُم وَقتاً طَیِّباً. (لِلغائِبینَ) / أتَمَنَّی لَهُنَّ وَقتاً طَیِّباً. (لِلغائِبات)
آیا می توانی به من کمک کنی؟ هَلْ تَسْتَطیعُ أنْ تُساعِدَنِی؟
بله، می توانم به شما کمک کنم: نَعَم، أَستَطِیعُ أَنْ أُساعِدَکَ.
نه، نمی توانم به شما کمک کنم: لا، لا أَستَطِیعُ أَنْ أُساعِدَکَ.
آیا مطمئن هستی؟ هَل أَنتَ واثِقٌ؟/ بله، کاملاً مطمئن هستم: نَعَم کُلَّ الثِّقَهِ.
آیا میل دارید با من بیرون بیایید؟ هَل تَرغَبُ بِالخُرُوجِ مَعِی؟
بله، دوست دارم با تو بیرون بیایم: نَعَم، أُحِبُّ الخُروجَ مَعَکَ.
آیا شما متأهل هستید یا مجرد؟ هَل أَنتَ مُتَزَوِّجٌ أَم أَعزَب؟ (لِلمُذَکَّر)
من متأهل هستم: أَنَا مُتَزَوِّجٌ.
آیا شما متأهل هستید یا مجرد؟ هَل أَنتِ مُتَزَوِّجَهٌ أَم عَزباء؟ (لِلمُؤَنَّث)
من مجرد هستم: أَنَا عَزباء.
آیا شما بچه دارید؟ هَل عِندَکَ أَولادٌ ؟ (لِلمُذَکَّر) / هَل عِندَکِ أَولادٌ ؟ (لِلمُؤَنَّث)
بله بچه دارم: نَعَم، عِندِی أَولادٌ. نه بچه ندارم: ما عِندِی أَولادٌ.
أیا خجالت نمی کشی! أَلا تَخجَلُ! (لِلمُذَکَّر) / أَلا تَخجَلِینَ ! (لِلمُؤَنَّث)
با اجازه شما: عَنْ إذْنِکَ. (لِلمُذَکَّر) / عَنْ إذْنِکِ. (لِلمُؤَنَّث)
با دلی سرشار از محبت و ارادت نامه ام را آغاز می کنم : أَبدَأُ رِسالَتِی بِقَلبٍ مُفعَمٍ بِالحُبِّ وَ الإخلاصِ.
با دلی سرشار از اندوه به شما تسلیت می گویم: أُعَزِّیکُم بِقَلبٍ مِلؤُهُ الحُزنُ وَ الأَسَی.
بخشید: عَفْواً.
بدبختانه، متأسفانه: مِنْ سُوءِ الحَظِ.
بدون شک، بدون تردید: لا شَکَّ
برای او آرزوی پیروزی کرد: تَمَنَّی لَهُ النَّجاحَ .(لِلمُذَکَّر) / تَمَنَّتْ لَها النَّجاحَ. (لِلمُؤَنَّث)
برایت خوشبختی آرزو می کنم: أتَمَنَّی لَکَ حَظّاً سَعیداً. (لِلمُذَکَّر) / أتَمَنَّی لَکِ حَظّاً سَعیداً. (لِلمُؤَنَّث) / أتَمَنَّی لَکُم حَظّاً سَعیداً. (لِلمُخاطَبِینَ) / أتَمَنَّی لَکُنَّ حَظّاً سَعیداً. (لِلمُخاطَبات) / أتَمَنَّی لَهُ حَظّاً سَعیداً .(لِلغائب) / أتَمَنَّی لَها حَظّاً سَعیداً. (لِلغائِبه)
برایت موفقیت آرزو می کنم: أتَمَنَّی لَکَ نَجاحاً.(لِلمُذَکَّر)
أتَمَنَّی لَکِ نَجاحاً. (لِلمُؤَنَّث)
برایتان موفقیت آرزو می کنم: أتَمَنَّی لَکُم نَجاحاً. (لِلمُخاطَبِینَ)
أتَمَنَّی لَکُنَّ نَجاحاً. (لِلمُخاطَبات)
بسیار متأسفم: آسِفٌ جِدّاً. (لِلمُذَکَّر) / آسِفَهٌ جِدّاً. (لِلمُؤَنَّث)
بفرما: تَفَضَّلْ.(لِلمُذَکَّر) / تَفَضَّلی (لِلمُؤَنَّث)
بِفرما: شَرِّف. (لِلمُذَکَّر) / شَرِّفِی. (لِلمُؤَنَّث) (در سوریه و لبنان)
بفرما بنشین:تَفَضَّلْ بِالجُلُوسِ.(لِلمخاطب)/ تَفَضَّلِی بِالجُلُوسِ.(لِلمخاطبه)
تَفَضَّلُوا بِالجُلُوسِ. (لِلمُخاطَبِینَ) / تَفَضَّلنَ بِالجُلُوسِ. (لِلمُخاطَبات)
بقای عمرشما باد« درتسلیت»:البَقِیّه فی حیاتِکُمْ.
به تو قول می دهم: أُعاهِدُکَ. (لِلمُذَکَّر) / أُعاهِدُکِ. (لِلمُؤَنَّث)
به امید دیدار: إلی اللِّقاء./ به سلامت: مَعَ السَّلامَه./ به ما افتخار دادید: شَرَّفتُمُونا.
به من اجازه می دهید؟ هَلْ تَسْمَحُ لِی؟ (لِلمُذَکَّر)
هَلْ تَسْمَحِینَ لِی؟(لِلمُؤَنَّث)
بله به شما اجازه می دهم: نَعَم، أَسمَحُ لَکَ. (لِلمُذَکَّر)
نَعَم، أَسمَحُ لَکِ. (لِلمُؤَنَّث)
به من اجازه بدهید: اِسْمَحْ لِی.(لِلمُخاطَب) / اِسْمَحِی لِی.(لِلمُخاطَبَه)
به… نیاز دارم: اَحْتاجُ إلی…/ به خودکار نیاز دارم: اَحتاجُ إلی قَلَمٍ جافٍّ./ به مداد نیاز دارم: اَحتاجُ إلی قَلَمِ رَصاصٍ./ به خودنویس نیاز دارم: اَحتاجُ إلی قَلَمِ حِبرٍ.
به پدرت سلام برسان: سَلِّم إلی أَبِیکَ. (لِلمُخاطَب)
سَلِّمی إلی أبیکِ . (لِلمُخاطَبَه)
به برادرت سلام برسان: سَلِّم إلی أَخیکَ. (لِلمُخاطَب)
سَلِّمی إلی أَخیکِ. (لِلمُخاطَبَه)
به زودی این کشور را ترک خواهم کرد: سَأُغادِرُ هَذَا البَلَدَ قَریباً.
به زودی این کشور را ترک خواهیم کرد: سَنُغادِرُ هَذَا البَلَدَ قَریباً.
هرگز این کشور را ترک نخواهم کرد: لَن اُغادِرَ هَذَا البَلَدَ.
هرگز این کشور را ترک نخواهیم کرد: لَن نُغادِرَ هَذَا البَلَدَ.
تبریک،مبارک باشد: مَبْرُوک./ هزار بار تبریک: ألْف مَبْروک./ تبریک های قلبی: التَّهانِیَ القَلْبِیَّه.
تلفن شما چند است؟ کَم رَقَمُ هاتِفِکَ؟
تو اشتباه می کنی: أنْتَ غَلْطان .(لِلمُخاطَب) / أنتِ غَلطانَه . (لِلمُخاطَبَه)
تو را به خدا می سپارم: أسْتَوْدِعُکَ اللهُ. (لِلمُخاطَب) / أسْتَوْدِعُکِ اللهُ. (لِلمُخاطَبَه)
تو مرا بدبخت کردی: أَنتَ خَرَّبتَ بَیتی. (لِلمُخاطَب)
أَنتِ خَرَّبتِ بَیتی. (لِلمُخاطَبَه)
حال شما چطور است؟ کَیفَ حالُکَ ؟ (لِلمُخاطَب) / کَیفَ حالُکِ ؟ (لِلمُخاطَبَه)
من خوبم، تو چطوری؟ أَنَا بَخَیرِ، کَیفَ أَنتَ ؟ (لِلمُخاطَب)
أَنَا بَخَیرِ، کَیفَ أَنتِ ؟ (لِلمُخاطَبَه)
حال مادرت چطور است؟ کَیفَ حالُ أُمِّکَ؟
او خوب است، سپاسگزارم: هِیَ بَخَیرٍ، شُکراً لَکَ
حال خانواده خوب است؟ هَلِ العائِلَهُ بِخَیرٍ؟
بله، آن ها خوبند، بسیار سپاسگزارم: نَعَم، هُم بَخَیرٍ، شُکراً جَزیلاً.
حق با توست: الحَقُّ مَعَکَ. (لِلمُخاطَب) / الحَقُّ مَعَکِ. (لِلمُخاطَبَه)
خدا حافظ: فی أَمانِ اللهِ./ خدا را شکر: الحَمْدُ لِلّهِ./ خدا نکند: لا سَمَحَ اللهُ.
خدا قوت: اللهُ یُقَوِّیکَ. (لِلمُخاطَب) / اللهُ یُقَوِّیکِ. (لِلمُخاطَبَه)
خداقوت! خسته نباشی! ساعَدَکَ اللهُ. (لِلمُخاطَب)
ساعَدَکِ اللهُ. (لِلمُخاطَبَه)
خدا خیرت دهد: بَشَّرَکَ اللهُ. (لِلمُخاطَب) / بَشَّرَکِ اللهُ. (لِلمُخاطَبَه)
خدا عمرت دهد! الهی پیرشی! أَطالَ اللهُ عُمرَکَ. (لِلمُخاطَب)
أَطالَ اللهُ عُمرَکِ. (لِلمُخاطَبَه)
خدا عمرتان دهد! الهی پیر شوید! أَطالَ اللهُ عُمرَکُم. (لِلمُخاطَبِینَ)
أَطالَ اللهُ عُمرَکُنَّ. (لِلمُخاطَبات)
خدا تو را حفظ کند: رَعاکَ اللهُ. (لِلمُخاطَب) / رَعاکِ اللهُ. (لِلمُخاطَبَه)
خدا از تو درگذرد، خدا تو را بیامرزد: سامَحَکَ اللهُ. (لِلمُخاطَب)
سامَحَکِ اللهُ (لِلمُخاطَبَه)
خدا از شما در گذرد، خدا شما را بیامرزد: سامَحَکُمُ اللهُ. (لِلمُخاطَبِینَ)
سامَحَکُنَّ اللهُ. (لِلمُخاطَبات)
خدا را شکر سالم برگشتی(خطاب به مسافر):الحَمْدُ لِلهِ عَلَى السّلامهِ.
خداوند به شما برکت دهد: اللهُ یُبارِکُ فیکَ. (لِلمُخاطَب) / اللهُ یُبارِکُ فیکِ. (لِلمُخاطَبَه)
خداوند به تو سلامتی بدهد: اللهُ یُعْطِیکَ العافِیَه. (لِلمُخاطَب)
اللهُ یُعْطِیکِ العافِیَه. (لِلمُخاطَبَه)
خداوند به شما سلامتی بدهد: اللهُ یُعْطِیکُمُ العافِیَه. (لِلمُخاطَبِینَ)
اللهُ یُعْطِیکُنَّ العافِیَه. (لِلمُخاطَبات)
خداوند تو را از هر بلایی سلامت نگه دارد: اللهُ یَسلِمُکَ مِن کُلِّ بَلِیَّهٍ. (لِلمُخاطَب)
اللهُ یَسلِمُکِ مِن کُلِّ بَلِیَّهٍ. (لِلمُخاطَبَه)
خداوندشما را از هر بلایی سلامت نگه دارد: اللهُ یَسلِمُکُم مِن کُلِّ بَلِیَّهٍ. (لِلمُخاطَبِینَ)
اللهُ یَسلِمُکُنَّ مِن کُلِّ بَلِیَّهٍ. (لِلمُخاطَبات)
خداوندآن ها را از هر بلایی سلامت نگه دارد: اللهُ یَسلِمُهُم مِن کُلِّ بَلِیَّهٍ.(لِلغائِبِینَ)
اللهُ یَسلِمُهُنَّ مِن کُلِّ بَلِیَّهٍ.(لِلغائِبات)
خوابت خوش: صَحَّ النَّوم.
خواهش می کنم: أرْجُو،أرْجُوکَ.
خوب،بسیار خوب: طَیِّب، حَسَناً./ خوب، من باید بروم: حَسَناً، یَجِبُ أَن أَذهَبَ.
خوبم : أَنَا بِخَیرٍ ./ ما خوبیم: نَحنُ بِخَیرٍ.
او خوب است : هُوَ بِخَیرٍ. (لِلمُذَکَّر) / هِیَ بِخَیرٍ. (لِلمُؤَنَّث)
خوش آمدید: أهْلاً وَ سَهْلاً ، مَرْحَباً.
خوش به حالت: ماأسْعَدَکَ.طُوبَی لَکَ. (لِلمُخاطَب)
ماأسْعَدَکِ.طُوبَی لَکِ. (لِلمُخاطَبَه)
خوشوقت شدیم: تَشَرَّفْنا، فُرصَه سَعیدَه./ خوشبختانه: مِن حُسْنِ الحَظِ.
خوشحال می شوم که ترا بار دیگر ببینم: یَسُرُّنی جِدّاً أن أَراکَ ثانِیهً،
یَسُرُّنی جِدّاً أنْ أَراکَ مَرَّهًثانِیَهً.
چشم!،اطاعت: سَمْعاً وَ طاعَهً، أمْرُکَ.
چشمت سلامت:سَلِمتْ عَیناکَ. (لِلمُخاطَب) / سَلِمتْ عَیناکِ. (لِلمُخاطَبَه)
چه خبر؟ مَا الخَبَرُ؟
چه وقت یکدیگر را می بینیم؟ مَتی نَلتَقِی؟
فردا یکدیگر را خواهیم دید: نَلتَقی غَداً.
چه فرمایشی دارید؟ ماذا تَأمُرُ ؟ (لِلمُخاطَب) / ماذا تَأمُرِینَ ؟ (لِلمُخاطَبَه)
ماذا تَأمُرُونَ؟ (لِلمُخاطَبِینَ) / ماذا تَأمُرنَ؟ (لِلمُخاطَبات)
چه وقت تشریف آوردید؟ مَتَی وَصَلتَ؟ (لِلمُخاطَب) / مَتَی وَصَلتِ؟ (لِلمُخاطَبَه)
مَتَی وَصَلتُم ؟ (لِلمُخاطَبِینَ) / مَتَی وَصَلتُنَّ ؟ (لِلمُخاطَبات)
چه خبر اندوه باری! یا لَهُ مِنْ خَبَرٍ مُحزِنٍ!/ چه خبر شادی! یا لَهُ مِنْ خَبَرٍ مُفرِحٍ !/ چه رستورانی! یا لَهُ مِنْ مَطعَمٍ !/چه
داستانی! یا لَها مِنْ قِصَّهٍ !/چه رُمانی! یا لَها مِنْ رِوایَهٍ!/ چه باغی! یا لَها مِنْ حَدیقَهٍ !
چقدر اندوهگینم! مَا أَشَدَّ حُزنِی!/ چقدر خوشحالم! ما اَشَدَّ سُرُورِی! ما اَشَدَّ فَرَحِی!
در امان خدا: فی أمانِ اللهِ./ در پناه خدا: فی رِعایَهِ اللهِ.
دریغا،افسوس: وا أَسَفاهُ، وا حَسرَتا.
دستت درد نکند: سَلِمَتْ یَداکَ، عَاشَتْ یَداکَ. (لِلمُخاطَب)
سَلِمَتْ یَداکِ، عَاشَتْ یَداکِ. (لِلمُخاطَبَه)
دوست دارم: أُحِبُّ. / دوست داریم: نُحِبُّ
دوست داری: تُحِبُّ. (لِلمُخاطَب) / دوست داری: تُحِبِّینَ. (لِلمُخاطَبَه)
دوست دارید: تُحِبُّونَ. (لِلمُخاطَبِینَ) / دوست دارید: تُحبِبنَ. (لِلمُخاطَبات)
دوست دارید کمی موسیقی گوش کنید؟ هَل تُحِبُّ أَن تَسمَعَ قَلیلاً مِنَ المُوسیقَی؟
بله، دوست دارم کمی موسیقی گوش کنم: نَعَم، اُحِبُّ أَن اَسمَعَ قَلیلاً مِنَ المُوسیقَی.
نه، دوست ندارم موسیقی گوش کنم: لا، لا اُحِبُّ أَن اَسمَعَ المُوسِیقَی.
دیدارت چقدر مرا شاد می کند: کَم یَسُرُّنِی لِقاؤُکَ. (لِلمُخاطَب)
کَم یَسُرُّنِی لِقاؤُکِ. (لِلمُخاطَبَه)
دیروز، پریروز کجا بودی؟ أَینَ کُنتَ أَمسِ ، أَمسِ الأَوَّل؟
در خانه پسر عمویم بودم: کُنتُ فِی بَیتِ إبنِ عَمِّی.
دیشب کجا بودی؟ أَینَ کُنتَ اللَّیلَهَ الماضِیَّهَ؟
در خانه برادرم بودم: کُنتُ فی بَیتِ أخی.
روز بخیر: نَهارُکَ سَعید.
روز خوبی را برایت آرزو می کنم: أَتَمَنَّی لَکَ یَوماً مُمتِعاً. (لِلمُخاطَب)
أَتَمَنَّی لَکِ یَوماً مُمتِعاً. (لِلمُخاطَبَه)
زنده باشی: حَیَّاکَ اللهُ. (لِلمُخاطَب) / حَیَّاکِ اللهُ. (لِلمُخاطَبَه)
سال نو مبارک: کُلُّ عامٍ وَ أنتَ بِخَیر.کُلُّ عامٍّ وَ أَنتُم بِخَیرٍ.
سپاسگزارم: شُکراً./ بسیار سپاسگزارم: شُکراً جَزیلاً.
خیلی از شما سپاسگزارم: أشْکُرُکَ جِدّاً. (لِلمُخاطَب) / أشْکُرُکِ جِدّاً. (لِلمُخاطَبَه)
أشْکُرُکُم جِدّاً. (لِلمُخاطَبِینَ) / أشْکُرُکُنَّ جِدّاً. (لِلمُخاطَبات)
سخت نگیر: هَوِّنْ عَلَیْکَ. (لِلمُخاطَب) / هَوِّنی عَلَیکِ. (لِلمُخاطَبَه)
سفر بخیر: رِحلَهٌ سَعیدَهٌ.
سفر چطور بود؟ کَیفَ کانَتِ الرِّحلَهُ؟
سفر بسیار خوب بود: کانَتِ الرِّحلَهُ جَیِّداً جِدّاً.
سلامت باشی:سَلَّمَکَ اللهُ. (لِلمُخاطَب) / سَلَّمَکِ اللهُ: (لِلمخاطبه)
سلام مرا به… برسان: بَلِّغْ سَلامی إلی…
سلام مرا به خانواده ام برسان: بَلِّغْ سَلامی إلی أَهلِی .
سلام مرا به همسر گرامیتان برسانید. بَلِّغ تَحِیَّاتِی إلَی زَوجَتِکَ الفاضِلَه.
سلام مرا به شوهر گرامیتان برسانید: بَلِّغِی تَحِیَّاتِی إلَی زَوجِکِ الفاضِل.
سلام، حالتان چطور است؟
أَهلاً، کَیفَ حالُکَ؟ (لِلمُخاطَب)
أَهلاً، کَیفَ حالُکِ؟ (لِلمخاطبه)
سپاسگزارم ، من خوبم: شُکرا، أَنَا بِخَیرٍ.
شب بخیر، عصر بخیر: مَساءَالخَیر./ شب خوش: لَیلَهً سَعیدَه.
شب خوش: طابَتْ لَیلَتُکَ. (لِلمُخاطَب) / طابَتْ لَیلَتُکِ. (لِلمخاطبه)
شب خوش: تُصْبِحُ عَلَی خَیْرٍ. (لِلمُخاطَب) / تُصبِحینَ عَلَی خَیْرٍ. (لِلمُخاطبه)
شگفتا، عجبا: یا لَلعَجَبِ.
شما اهل کجا هستید؟ مِن أَینَ أَنتَ ؟ (لِلمُخاطَب) / مِن أَینَ أَنتِ ؟ (لِلمُخاطبه)
مِن أَینَ أَنتُم ؟ (لِلمُخاطَبِینَ) / مِن أَینَ أَنتُنَّ ؟ (لِلمُخاطَبات)
من عراقی هستم: أَنَا عِراقِیٌّ. (لِلمُذَکَّر)/ أَنَا عِراقِیَّه. (لِلمُؤَنَّث)
ما عراقی هستیم: نَحنُ عِراقِیُّونَ. (لِلمُذَکَّر)/ نَحنُ عِراقِیَّاتٌ. (لِلمُؤَنَّث)
شما را به خدا می سپارم: أَستَودِعُکَ اللهَ. (لِلمُخاطَب) / أَستَودِعُکِ اللهَ. (لِلمُخاطبه)
شما عربی را به روانی حرف می زنید: أَنتَ تَتَحَدَّثُ (تَتَکَلَّمُ) العَرَبِیَّهَ بِطَلاقَهٍ.(لِلمُخاطَب)
شما عربی را به روانی حرف می زنید: أَنتِ تَتَحَدَّثینَ (تَتَکَلَّمینَ) العَرَبِیَّهَبِطَلاقَهٍ.(لِلمُخاطبه)
صبح به خیر: صَباحَ الخَیر، صَباحَ النُّور.
صباحَ بِنْتِ القُنْصُل: ترجمه: صبح شما سرخ فام باد! معادل معنایی: صبح بخیر.[۱]
صباحَ الفُلّ: صبح شما بسان گُل نیلوفرباد! معادل معنایی: صبح بخیر!
صباحَ القِشْطه: ترجمه: صبح شما بسان سرشیرباد! معادل معنایی: صبح بخیر!
عجب سخن درستی! یا لَهُ مِن قَولٍ سَلیمٍ!
عذر شما موجّه نیست: إعتِذارُکَ غَیرُ مُبَرَّرٍ. (لِلمُخاطَب)/ إعتِذارُکِ غَیرُ مُبَرَّرٍ. (لِلمُخاطبه)
کاملاً اطمینان ندارم : لَستُ مُتَأَکِّداً تَماماً. (لِلمُذَکَّر)/ لَستُ مُتَأَکِّدهً تَماماً. (لِلمُؤَنَّث)
گمان نمی کنم: لا أَظُنُّ. / گمان نمی کنیم: لا نَظُنُّ .
گمان نمی کنی: لا تَظُنُّ. (لِلمُخاطَب) / گمان نمی کنی: لا تُظُنِّینَ. (لِلمُخاطبه)
گمان نمی کنید: لا تَظُنُّونَ. (لِلمُخاطَبِینَ) / گمان نمی کنید: لا تَظنُننَ. (لِلمُخاطَبات)
لطفاً: مِنْ فَضْلِکَ ، رَجاءً./ لطفاً به من نشان… بده: أرِنِی مِن فَضْلِکَ./ لطفاً این پارچه را به من نشان بده: أَرِنی هَذَا القُماشَ مِن فَضلِکَ .
لطفاً به آرامی صحبت کنید: مِن فَضلِکَ تَکَلَّم بِهُدُوءٍ . رَجاءً تَکَلَّم بِبُطءٍ. (لِلمُخاطَب)
لطفاً به آرامی صحبت کنید: مِن فَضلِکِ تَکَلَّمی بِهُدُوءٍ. رَجاءً تَکَلَّمی بِبُطءٍ. (لِلمُخاطبه)
زیرا نمی فهمم منظور شما چیست: لِأَنَّی لا أَفهَمُ ما تَقصُدُ. (لِلمُخاطَب)
لِأَنَّی لا أَفهَمُ ما تَقصُدِینَ. (لِلمُخاطبه)
لطفاً سلام مرا به برادرت برسان: مِن فَضلِکَ بَلِّغ سَلامِی إلَی أَخیکَ. (لِلمُخاطَب)
مِن فَضلِکِ بَلِّغی سَلامِی إلَی أَخیکِ. (لِلمُخاطبه)
مبارک باشد: مَبْرُوک، تَهانینا./ مبارک باشد! هزارتبریک:أَلْفُ مَبْروک.
متأسفم: آسِف. (لِلمُذَکَّر)/ آسِفَه. (لِلمُؤَنَّث)
بسیار متأسفم: أَنَا آسِفٌ جِدّاً. (لِلمُذَکَّر)/ أَنَا آسِفَهٌ جِدّاً. (لِلمُؤَنَّث)/ متأسفانه: مَعَ الأسَفِ.
مدت زیادی اینجا بودید؟ هَل قَضَیتَ وَقتاً طَویلاً هُنا ؟ (لِلمُخاطَب)
هَل قَضَیتِ وَقتاً طَویلاً هُنا ؟ (لِلمُخاطبه)
نَعَم، قَضَیتُ وَقتاً طَویلاً هُنا: بله، مدت زیادی اینجا بودم.
لا، ما قَضَیتُ وَقتاً طَویلاً هُنا:نه، مدت زیادی اینجا نبودم.
مزاحم شما نمی شوم: لا اُزاحِمُکَ. (لِلمُخاطَب) / لا اُزاحِمُکِ. (لِلمُخاطبه)
معذرت می خواهم: أرْجُو المَعْذَرَه، مَعْذَرَهً.
معرفی می کنم ایشان آقای، خانم، دوشیزه..: اُقَدِّمُ السَّیِّد، السَّیِّدَه، الآنِسَه…
أُقَدِّمُ السَّیِّدَ جَعفرِیّ، السَّیِّدَهَ مُحَمَّدِیّ، الآنِسَهَ مُوسَوِیّ
مرا ببخشید: سامِحنی. (لِلمُخاطَب) / سامِحِینِی. (لِلمُخاطبه)
مرا سرزنش نکن. لا تُؤَاخِذنِی.لا تَلُمُنِی.
موفق باشی، پیروزباشی: وَفَقَّکَ اللهُ. (لِلمُخاطَب) / وَفَقَّکِ اللهُ. (لِلمُخاطبه)
من باور نمی کنم: لا اُصَدِّقُ./ من سخن شما را باور نمی کنم: أَنَا لا أُصَدِّقُ کَلامَکَ.
من باید بروم: یَجِبُ أَن أَذهَبَ./ باید به دانشگاه بروم : یَجِبُ أَن أَذهَبَ إلَی الجامِعَهِ .
من به شما قول می دهم: اُعْطِیکَ کَلاماً. (لِلمُخاطَب)/ اُعْطِیکِ کَلاماً. (لِلمُخاطبه)
من خیلی خوشحالم: أَنَا مَسرُورٌ جِدّاً. (لِلمُذَکَّر)/ أَنَا مَسرُورَهٌ جِدّاً. (لِلمُؤَنَّث)
من به شما کمک می کنم: أَنَا أُساعِدُکَ. (لِلمُخاطَب) / أَنَا أُساعِدُکِ. (لِلمُخاطبه)
من خیلی خوبم، متشکرم: إِنِّی عَلَی ما یُرام، شُکراً.
من خیلی خوب نیستم: إنِّی لَستُ عَلَی ما یُرام.
من چیزهای زیادی راجع به شما شنیده ام: أَنَا سَمِعتُ عَنکَ الکَثیرَ،
أَنَا سَمِعتُ کَثیراً عَنکَ .
ما چیزهای زیادی راجع شما شنیده ایم: نَحنُ سَمِعنا کَثیراً عَنکُم .
من در خدمت شما هستم: أَنَا فی خِدمَتِکَ. (لِلمُذَکَّر)/ أَنَا فی خِدمَتِکِ. (لِلمُؤَنَّث)
ما در خدمت شما هستم: نَحنُ فِی خِدمَتِکُم. (لِلمُخاطَبِینَ)
نَحنُ فِی خِدمَتِکُنَّ. (لِلمُخاطَبات)
من کاملاً احساس خوشبختی می کنم: إنِّی أَشعُرُ بِغایَهِ السَّعادَهِ.
ما کاملاً احساس خوشبختی می کنیم: إنَّنا نَشعُرُ بِغایَهِ السَّعادَهِ.
تو کاملاً احساس خوشبختی می کنی: إنَّکَ تَشعُرُ بِغایَهِ السَّعادَهِ. (لِلمُخاطَب)
إنَّکِ تَشعُرینَ بِغایَهِ السَّعادَهِ. (لِلمُخاطبه)
شما کاملاً احساس خوشبختی می کنید: إنَّکُم تَشعُرُونَ بِغایَهِ السَّعادَهِ. (لِلمُخاطَبِینَ)
إنَّکُنَّ تَشعُرنَ بِغایَهِ السَّعادَهِ. (لِلمُخاطَبات)
من احساس شادی فراوانی می کنم: إنِّی أَشعُرُ بِفَرَحٍ شَدیدٍ.
من سخت احساس نگرانی می کنم: إنِّی أَشعُرُ بِشِدَّهِ القَلَقِ.
من بسیار نگرانم : إنِّی قَلِقٌ جِدّاً. (لِلمُذَکَّر)/ إنِّی قَلِقَهٌ جِدّاً. (لِلمُؤَنَّث)
من برای درگذشت او اندوهگینم: أَنَا حَزینٌ لِوَفاتِهِ. (لِلمُذَکَّر)
أَنَا حَزینَهٌ لِوَفاتِهِ. (لِلمُؤَنَّث)
من احساس ناراحتی می کنم: إنِّی غَیرُ مُرتاحٍ، إنِّی لاأَشعُرُ بِإرتِیاحٍ.
من شریک اندوه تو هستم: أَنَا أُشاطِرُکَ الأَحزانَ. (لِلمُخاطَب)
أَنَا أُشاطِرُکِ الأَحزانَ. (لِلمُخاطبه)
ما شریک اندوه شما هستیم: نَحنُ نُشاطِرُکُمُ الأحزانَ.
من از شنیدن آن بسیار خوشحالم: إنِّی فَرِحٌ جِدّاً لِسَماعِ ذلکَ. (لِلمُذَکَّر)
إنِّی فَرِحَهٌ جِدّاً لِسَماعِ ذلکَ. (لِلمُؤَنَّث)
من با شما موافق هستم: أَنَا مُتَّفِقٌ مَعَکَ. (لِلمُذَکَّر)/ أَنَا مُتَّفِقَهٌ مَعَکِ. (لِلمُؤَنَّث)
من با او موافق نیستم: أَنَا لا إَتَّفِقُ مَعَهُ./ من با آنها موافق نیستم: أَنَا لا إَتَّفِقُ مَعَهُم.
ما با شما موافق نیستیم: نَحنُ لا نَتَّفِقُ مَعَکُم.
شما با ما موافق نیستید: اَنتُم لا تَتَّفِقُونَ مَعَنا.
من از آن خشمگین نیستم: إِنِّی لَستُ غاضِباً مِن ذَلکَ. (لِلمُذَکَّر)
إِنِّی لَستُ غاضِبهً مِن ذَلکَ. (لِلمُؤَنَّث)
من از آن موضوع خشمگینم : إنِّی غاضِبٌ مِن ذَلِکَ الأَمرِ. (لِلمُذَکَّر)
إنِّی غاضِبهٌ مِن ذَلِکَ الأَمرِ. (لِلمُؤَنَّث)
من درست نمی دانم: لا أَعرِفُ بِالضَّبطِ، لا أَدرِی بِالضَّبطِ، لا أَعلَمُ بِالضَّبطِ .
من متأسفانه نمی توانم: إنِّی لا أَستَطیعُ مَعَ الأَسَفِ. إنِّی لا أَقدِرُ مَعَ الأَسَفِ.
وقتتان خوش: طابَتْ أوقاتُکَ. (لِلمُخاطَب) / طابَتْ أوقاتُکِ. (لِلمُخاطبه)
طابَتْ أوقاتُکُم. (لِلمُخاطَبِینَ) / طابَتْ أوقاتُکُنَّ. (لِلمُخاطَبات)
وظیفه است: لا شُکرَ عَلَی الواجِبِ.
همه خوبیم، متشکرم: کُلُّنا بِخَیرٍ، شُکراً.
نوش جان، گوارا باد: هَنِیئاً لَکَ. (لِلمُخاطَب)/ هَنِیئاً لَکِ. (لِلمُخاطبه)
مکالمه عربی در سفر زیارتی
درس دوم: بوفه (اَلْمَقصِف)
با اصطلاحات زیر آشنا شویم:
(لِلمُذَکَّر): برای مذکر/ (لِلمُؤَنَّث): برای مؤنث/ (لِلغائِب): « او » برای مذکر/ (لِلغائِبَه): « او » برای مؤنث/ (لِلغائِبَینِ): « آن
دو » برای مذکر/ (لِلغائِبَتَینِ): « آن دو» برای مؤنث/ (لِلغائِبینَ): « آنها » برای مذکر/ (لِلغائِبات): « آنها » برای مؤنث/
(لِلمُخاطَب): « تو » برای مذکر/ (لِلمُخاطبه): « تو » برای مؤنث/ (لِلمُخاطَبَینِ): « شما دو نفر » برای مذکر/
(لِلمُخاطَبَتَینِ): « شما دو نفر » برای مؤنث/ (لِلمُخاطَبِینَ): « شما چند نفر » برای مذکر/ (لِلمُخاطَبات): « شما چند نفر » برای مؤنث.
هَذا مَقصِفُ المَدرَسَهِ: این بوفه مدرسه است.
یَجلِسُ التَّلامیذُ أَمامَ الطَّاوِلَهِ:(لِلغائِبینَ) دانش آموزان جلو میز می نشینند.
تَجلِسُ التِّلمیذاتُ أَمامَ الطَّاوِلَهِ:(لِلغائِبات) دانش آموزان جلو میز می نشینند.
راشِدٌ یَأکُلُ بَیضَهً : راشد تخم مرغ می خورد.
هُدَی تَأکُلُ شَطِیرَهً: هدی ساندویچ می خورد.
بَدرٌ یَشرَبُ عَصیرَ البُرتِقالِ: بدر آب پرتقال می نوشد.
سُمَیَّهُ تَشرَبُ لَبَناً: سمیه شیر می نوشد.
اَنَا جَوعانُ:(لِلمُذَکَّر) من گرسنه ام.
ماذا تَأکُلُ ؟(لِلمُخاطَب) چه می خوری ؟
آکُلُ خُبزاً وَ جُبناً: نان و پنیر می خورم.
اَنَا جَوعانَهٌ:(لِلمُؤَنَّث) من گرسنه ام.
ماذا تَأکُلِینَ ؟ (لِلمُخاطبه) چه می خوری ؟
آکُلُ شَطِیراً : ساندویچ می خورم
اَنَا عَطشَان:(لِلمُذَکَّر) من تشنه ام.
ماذا تَشرَبُ ؟(لِلمُخاطَب) چه می نوشی ؟
أَشرَبُ عَصیرَ اللَّیمُونِ: آب لیمو می نوشم.
اَنَا عَطشانَهٌ:(لِلمُؤَنَّث) من تشنه ام.
ماذا تَشرَبِینَ ؟(لِلمُخاطبه) چه می نوشی ؟
أَشرَبُ عَصیراً بارِداً: آب میوه سرد می نوشم.
درس سوم : التَّعارف ( آشنایی)التَّعارُف
الحِوارُ الأَوَّلُ: تَعارُف
«المُدَرِّسُ: السَّلامُ عَلَیکُم.
الأَولادُ: وَ عَلَیکُمُ السَّلامُ، یا اُستاذ.
المُدَرِّسُ: هَذا عَبدُاللّهِ. هُوَ باکِستانِیٌّ.
المُدَرِّسُ: یا عَبدَاللّهِ. هَذَا باسِم، هُوَ أَندُونِیسِیٌّ.
عَبدُاللّهِ: أَهلاً باسِم.
باسِم: أَهلاً وَ سَهلاً عَبدَاللّهِ. »
شرحُ المُفرَدات:
أهلاً وَ سَهلاً: خوش آمدی.
الحِوارُ الثَّانِی: جَلَسَهُ التَّعارُفِ
«عَلِی: السَّلامُ عَلَیکُم یا سَیِّدِی.
مُحَمَّد: وَ عَلَیکُمُ السَّلامُ.
عَلِی: هَل أَنتَ أَجنَبِیٌّ ؟
مُحَمَّد: نَعَم، اَنَا مِصرِیٌّ، وَ هَل أَنتَ إیرانِیٌّ؟
عَلِی: نَعَم، اَنَا إیرانِیٌّ.
مُحَمَّد: مَااسْمُکَ؟
عَلِی: إسمِی عَلِیٌّ، مَا اسْمُکَ؟
مُحَمَّد: إسمِی مُحَمَّدٌ.»
الحِوارُ الثَّالِث: اللِّقاءُ وَ التَّعارُف
« – مَرحَباً سَلیم! أنتَ هُنا؟
– أهلاً فَرید، کَیف حالُکَ؟
– الحَمدُ لِلّه. اُقَدِّمُ لَکَ صَدِیقِی نَواف، مُهَندِس، مِنَ الْیَمَن.
– تَشَرَّفنا.
– هَذِهِ بِطاقَتِی، وَ عَلَیها العُنوان وَ الهاتِفُ الجَوَّال.
– شُکراً لَکَ.
– ما رَأیُکُم لَو نَشرِبُ القَهوَهَ فِی المَقصِفِ القَرِیب؟
– حَسَناً… »
شرحُ المُفرَدات:
مَرحَباً: سلام/ هُنا: اینجا/ أهلاً: سلام/ اُقَدِّمُ: معرفی می کنم./ صَدِیق: دوست/ تَشَرَّفنا: خوشوقتیم/ بِطاقَه: کارت؛جمع: بِطاقات/ عُنوان: آدرس/ الهاتِفُ الجَوَّال: موبایل، تلفن همراه/ مَقصِف: بوفه؛جمع: مَقاصِف.
الحِوارُ الرَّابِع
«-مَرحَباً، اَنَا سُعاد.
– وَ اَنَا صَفِیَّه.
– هَل أنتِ مِن تُونِس؟
– لا، اَنَا مِنَ الْجَزائِر… وَ أنتِ؟
– اَنَا مِنْ لُبنان، مِنْ مَدینَهِ بَیروت.
– أَینَ تَعمَلِین؟
– فِی البَلَدِیَه… وَ أنتِ؟
– اَنَا رَبَهُ مَنزِل، لا أَعمَلُ.»
شرحُ المُفرَدات:
بَلَدِیَه: شهرداری/ رَبَهُ مَنزِل: خانه دار
الحِوارُ الخامِس
« – مِن أَینَ أنتِ؟
– مِنْ مالِیزیا و إسمِی نَصُوح.
– وَ أَنتِ ؟
– مِنْ فَرَنسا، وَ إسمی جان بوبو.
– وَ أَنتِ صِینِیَّه؟
– نَعَم، اَنَا مِنَ الصِّین، وَ إسمِی سیاو جیو.
– هَل بَینَکُم أَحَدٌ مِنْ بِلجِیکا؟
– لا
– هَل بَینَکُم أَحَدٌ مِنْ إسبانیا؟
– نَعَم، اَنَا إسبانِیَّه، وَ إسمِی بیلار کانتوس.
– وَ أَنتُما رُبَّما مِنَ البُوسنَه؟
– اَنَا مِنَ البُوسنَه… وَ هُوَ مِنْ کُوسُوفا.
– هَل أَنتِ مِنَ الْهِند؟
– نَعَم، اَنَا مِنْ دِلهِی، وَ إسمِی مُودانه.
– وَ أَنتِ، أَظُنُّکَ مِنْ تُرکِیا؟
– نَعَم، وَ إسمِی جودت.»
شَرحُ المُفرَدات:
مِنْ أینَ أنتِ: از کجا هستی؟ اهل کجا هستی؟/ مالِیزیا: مالزی/ الصِّین: چین/ بِلجِیکا: بلژیک/ إسبانیا: اسپانیا/ البُوسنَه: بوسنی/ کُوسُوفا: کوزوو/ دِلهِی: دهلی/ أَظُنُّ: گمان می کنم، فکر می کنم./
الحِوار السّادس
«- اَنَامازِن، مُوَظَّفٌ فِی شِرکَهٍ تِجارِیَّه.
– أَهلاً بِکَ، وَ اَنَا سالِم، طالِبٌ فِی مَعهَدِ اللُّغَهِ العَرَبِیَّه.
– أَینَ تَسکُنُ؟
– فِی حَیِّ الرَّوضَه.
– وَ اَنَا أَسکُنُ فِی حَیِّ الزُّهُور.
– اَنَا سَعیدٌ بِلِقائِکَ.»
شَرحُ المُفرَدات:
مُوَظَّف:کارمند؛ جمع: مُوَظَّفُونَ/ مَعهَد: دانشسرا، آموزشگاه، مدرسه، آکادمی، انستیتو؛ جمع:مَعاهِد/
اللُّغَهُالعَرَبِیَّه:زبان عربی/ تَسکُنُ:زندگی می کنی./ أَسکُنُ:زندگی می کنم./
حَیّ: منطقه، محله، کوی جمع: أَحیاء/ اَنَا سَعیدٌ بِلِقائِکَ: از دیدارت خوشوقتم.
فیلم آموزش مکالمه عربی در سفر زیارتی + جملات ضروری و کاربردی
مبحث مکالمه عربی در سفر زیارتی را در اینجا به پایان می بریم.
سلام. فوق العاده بود جامع و کامل همه چی رو در مورد مکالمه عربی در سفر آموزش داده بود. ممنون از شما بابت این مطالب ارزشمندتون 🙂