بیان احساسات به انگلیسی؛ 10+ جمله کاربردی در مکالمه

نحوه بیان احساسات به انگلیسی؛ مکالمه، لغات و اصطلاحات رایج و کاربردی

مکالمه انگلیسی درباره نحوه بیان احساسات به انگلیسی موضوع این پست از وبلاگ لینگومن است. در این پست به لغات، اصطلاحات رایج و کاربردی در مکالمه انگلیسی در مورد احساسات می پردازیم. احساسات و عواطف در زندگی بسیار مهم هستند و از این رو دانستن نحوه بیان آنها به زبانی دیگر حائز اهمیت فراوان است. برای یادگیری شیوه بیان عواطف به انگلیسی با ما همراه باشید.

مکالمه انگلیسی درباره نحوه بیان احساسات به انگلیسی؛ لغات و اصطلاحات رایج و کاربردی

انواع احساسات به انگلیسی

قبل از شروع مکالمه بیان احساسات به انگلیسی ابتدا ببینیم چه کلماتی برای بیان عواطف در زبان انگلیسی به کار می روند. برای این منظور توجه شما را به نمودار زیر جلب می کنیم.

بیان احساسات به انگلیسی؛ 10+ جمله کاربردی در مکالمه
بیان احساسات به انگلیسی؛ 10+ جمله کاربردی در مکالمه

همانطور که مشاهده می کنید احساسات در زبان انگلیسی به پنج بخش Scared، Sad، Mad، Joyful، Powerful و Peaceful تقسیم می شوند. هر کدام از این بخش ها نیز خود دارای چندین زیر بخش هستند. در زبان انگلیسی برای بیان احساسات از این لغات بهره می گیریم. در ادامه به بیان احساسات به انگلیسی در بخش احساسات مطلب می پردازیم.

بیان احساسات مطلوب (Pleasant feelings)

۱٫ feel like a million (dollars)

سرحال بودن – سر کیف بودن – تن سالم و دل خوش داشتن

(to feel wonderful) A: Hi, Joe. You look wonderful today.

B: I had a swim in the morning and now I feel like a million dollars.

A: How’s your sister doing?

B: She finally married her ideal man. These days she feels like a million

سلام جو. خیلی سرحال به نظر می رسی. امروز صبح رفتم شنا و الان خیلی سرحالم. حال خواهرت چطور است؟ بالاخره با مرد ایده آلش ازدواج کرد. این روزها خیلی کیفش کوک است.

۲٫ feel on top of the world

ذوق کردن – انگار دنیا را به من / او … داده اند (to feel very good)

A: What’s the matter? You look thrilled.

چه خبره؟ ذوق زده به نظر می رسی.

B: I am thrilled. I’ve finally passed all my exams and graduated. I feel on top of the world today.

ذوق زده ام. بالاخره امتحاناتم را قبول شدم و فارغ التحصیل شدم. امروز انگار دنیا را به من داده اند.

۳٫ be on cloud nine

از خوشحالی پر درآوردن (be very happy)

A: Did Nicole accept your marriage proposal?

B: Yes, she did. When she said she would marry me, I was on cloud nine.

آیا نیکول پیشنهاد ازدواج تو را قبول کرد؟

بله قبول کرد. وقتی که گفت با من ازدواج خواهد کرد از خوشحالی پر درآوردم.

۴٫ walk on air

از خوشحالی پر درآوردن (be very happy)

A: Did you get the job?

استخدام شدی؟

B: I did. When they said they wanted to hire me, I was walking on air

بله شدم. وقتی گفتند می خواهند مرا استخدام کنند از خوشحالی پر درآوردم.

۵٫ get a kick out of something

حال کردن – کیف کردن – لذت فراوان بردن (to receive special pleasure from sth)

A: Bob looks like a nice chap to me.

به نظر من باب آدم خوبی است.

B: Yes, and he’s very funny, too. I always get a kick out of his jokes

بله و خیلی هم شوخ است. من از جوک هایش واقعا کیف می کنم.

۶٫ have the time of one’s life

خیلی خوش گذشتن – کیف دنیا را کردن (to have a very good time, to have the most exciting time in one’s life)

A: Did you have a good vacation?

تعطیلات خوب بود؟

B: We did. It was the best vacation I’ve ever had. I had the time of my life

 بله. بهترین تعطیلاتی بود که تا حالا داشته ام. خیلی خوش گذشت.

۷٫ You made my day!

خیلی خوشحالم کردی (you made me very happy)

A: Congratulations! You got a promotion.

تبریک می گویم. ترفیع گرفتی.

B: Really? Thanks for the good news. You made my day.

راست می گویی؟ از خبر خوبت ممنونم. خیلی خوشحالم کردی.

۸٫ I feel like a new person.

انگار آدم دیگری شده ام

A: You look great in that new suit.

این کت و شلوار / کت و دامن خیلی بهت میاد.

B: Thanks. I feel like a new person.

مرسی. انگار آدم دیگری شده ام.

۱۰٫ like a fish out of water

ناراحت و معذب بودن – احساس غربت کردن

(awkward, in a foreign or unfamiliar environment)

A: How do you like your new workplace?

B: To be frank with you, I feel out of place. I don’t know anybody and everything is new to me. I feel like a fish out of water.

نظرت راجع به محل کار جدیدت چیست؟ راستش را بگویم احساس غربت می کنم. هیچکس را نمی شناسم. و همه چیز برایم جدید است. ناراحت و معذبم.

۱۱٫ to eat one’s heart out

حسادت کردن – سوختن دل (to be envious of sb/sth)

A: I like your new watch. It’s really nice.

B: Well, eat your heart out. It was the last one in the store.

A: Look at your new computer. It’s great. I envy you.

B: Don’t eat your heart out about it. Go get one of your own.

از ساعت جدیدت خوشم می آید. خیلی قشنگ است.

خوب، دلت بسوزه. این آخرین ساعتی بود که در فروشگاه داشتند.

کامپیوتر جدیدش را ببین. حرف نداره. بهت حسودیم می شه.

لازم نیست حسادت کنی. برو یکی برای خودت بخر.

نکته: این اصطلاح همچنین به معنای (to be sad about sb/sth = غصه خوردن، غمگین بودن) نیز به کار می رود.

۱۲٫ be green with envy

از حسادت ترکیدن – حسودی کردن (to be envious / to be jealous)

A: What do you think of Jim?

B: He’s very jealous. Whenever he sees me in my new car, he turns green with envy.

نظرت راجع به جیم چیست؟ خیلی حسود است. هروقت مرا در اتومبیل جدیدم می بیند از حسادت می خواهد بترکد.

۱۳٫ get carried away

خیلی هیجان زده شدن – دیوانه شدن (قادر به کنترل احساسات خود نبودن)

(to get very excited or lose control of your feeling)

A: How was the football match last night?

B: Oh, it was terrific. When my favorite team scored the first goal, I got carried away and started shouting and jumping up and down.

مسابقه فوتبال دیشب چطور بود؟ فوق العاده بود. وقتی تیم مورد علاقه من اولین گل را زد خیلی هیجان زده شدم و شروع کردم داد زدن و بالا و پایین پریدن.

۱۴٫ to bottle up your emotions/feelings/problems…

در دل خود نگه داشتن – توی خود ریختن (کنایه از هنگامی است که شخص احساسات، عواطف و مشکلاتش را بروز نمی دهد و در دل خود نگه می دارد.)

A: I feel terrible. My problems are getting on top of me.

B: Don’t bottle up your problems. It’s better to talk them out.

خیلی حالم بد است. مشکلاتم دارند مرا از پا در می آورند. مشکلاتت را توی دلت نگه ندار. راجع به آنها حرف بزن و آنها را بیرون بریز.

۱۵٫ What’s gotten into you/sb?

چِت شده – چِته (چرا اینطوری رفتار می کنی؟)

A: You’re acting strangely today. What’s gotten into you?

B: I don’t know. I feel tense and nervous. I can’t relax.

امروز رفتارت عجیب است. چته؟ نمی دانم. عصبی هستم. آرامش ندارم.

۱۶٫ I can’t take it anymore

دیگر تحملش را ندارم – دیگر طاقتم طاق شده

A: Why do you want to quit? B: It’s my boss. He keeps nagging me. I can’t take it anymore.

چرا می خواهی کارت را رها کنی؟ به خاطر رئیسم. مرتب به من نق می زند. دیگر تحملش را ندارم.

امیدواریم با مطالعه این مطلب از وبلاگ لینگومن با نحوه بیان احساسات به انگلیسی در مکالمات روزمره خود آشنا شده باشید. در مورد سایر احساسات هم در آینده همین مطلب به روز خواهد شد.

کتاب 4000 لغت ضروری زبان انگلیسی
کتاب 4000 لغت ضروری زبان انگلیسی 4000 Essential English Words

کتاب 4000 لغت ضروری زبان انگلیسی 4000 Essential English Words به بیان 4000 واژه ای می پردازد که واقعا در زبان انگلیسی کاربرد دارند و دائما مورد استفاده هستند. حال این کاربرد خواه تجاری باشد، خواه محاوره ای، خواه دانشگاهی و آکادمیک باشد و یا زبان عامیانه مردم کوچه بازار باشد. با داشتن این مجموعه به جرات می توان گفت از هر کتاب لغت دیگری بی نیاز خواهید شد.

  • در شش جلد سطح بندی شده (از مبتدی تا پیشرفته)
  • به همراه سی دی های صوتی تلفظ لغات
  • حاوی تمامی لغات مورد نیاز در مکالمه زبان انگلیسی
  • دارای تست های مختلف در هر درس
  • به راحتی قابل استفاده بر روی گوشی و لپ تاپ و حین سفر
اطلاعات بیشتر و خرید

ادامه مطلب